عصر ایران؛ محسن سلیمانی فاخر - آمار خشونتهای خانوادگی، قتلهای مرتبط با اختلافات زناشویی و آسیبهای جسمی و روانی درون خانواده رو به افزایش است؛ رخدادهایی که هر بار افکار عمومی را بهتزده میکند و تاملاتی اساسی درباره ساختار خانواده، کیفیت روابط زوجین و ناکارآمدی سازوکارهای حمایتی برمیانگیزد. با این حال، در دل این بحران روبهگسترش، یک تناقض بزرگ همچنان پابرجاست: طلاق در ذهن بسیاری قبیح است، اما خشونت، فرسایش روانی، تحقیر و آسیبزنی همچنان «تابو» نیست.
جامعه با شتاب به سوی مدرنشدن پیش میرود، اما هنوز بخشی از ارزشهای فرهنگی ما بر مدار حفظ «ظاهر خانواده» میچرخد نه «کیفیت زندگی» افراد در آن. نتیجه آن است که بسیاری از زوجها رابطهای را نگه میدارند که مدتهاست تمام شده، اما هراس از برچسبها، فشار خانوادهها، نگاه سنگین اطرافیان و فرآیند دشوار حقوقی ـ قضایی، آنان را در چرخهای از رنج، خشونت و انتقامجویی نگه میدارد. اینجا همان نقطهای است که جامعهشناسی هشدار میدهد: طلاق همیشه شکست نیست، گاهی «مکانیسم نجات» است.
بحران خشونت؛ نشانه فروپاشی کارکردهای خانواده
خانواده در نظریات جامعهشناسی، نهادی است که باید امنیت، حمایت عاطفی و انسجام روانی را فراهم کند. اما زمانی که این کارکردها مختل میشود، «فرسایش رابطه» آغاز میگردد؛ فرسایشی که اگر راه خروجی نداشته باشد، به خشونت بدل میشود. بسیاری از قتلهای خانوادگی ریشه در روابطی دارد که سالها از هم پاشیده بوده، اما طرفین به دلیل قبح طلاق، فشارهای بیرونی و دشواری بوروکراسی حقوقی، قادر به جدایی نبودند. جامعهای که طلاق را «ننگ» میداند اما زخم و کتک و تحقیر را «تابآورانه» میپندارد، عملاً خشونت را بازتولید میکند.
طلاق ضرورتاً پایان خانواده نیست؛ آغاز سلامت است
در رویکردهای جامعهشناسی مدرن، خانواده یک ساختار ثابت و مقدس نیست؛ نهادی است پویا که باید با تحولات اجتماعی هماهنگ باشد. در این دیدگاه، طلاق نهتنها یک شکست اخلاقی محسوب نمیشود بلکه در بسیاری از موارد، اقدامی سالم، شریف و ضروری برای حفاظت از جان و روان دو فرد و حتی فرزندان است.
زوجهایی که در روابط سمی باقی میمانند، نهتنها خود را تخریب میکنند بلکه چرخه خشونت و آسیب را به نسل بعد منتقل میسازند. جامعهی مدرن بر این باور است که استمرار یک رابطه ناسالم میتواند بسیار ویرانگرتر از جدایی باشد.
ضرورت اصلاح ساختار قضایی و اداری طلاق
یکی از عوامل تشدید بحران خشونت، پیچیدگی بوروکراتیک طلاق است. روندهای طولانی، جلسات بیپایان، الزامهای غیرواقعبینانه و نگاه کنترلگرایانه سیستم حقوقی، اغلب زوجین را در بنبستهای فرساینده قرار میدهد. در چنین شرایطی، طرفین به جای تصمیمگیری عقلانی، وارد سویههای پرتنش و گاه خطرناک میشوند.
حاکمیت قضایی باید طلاق را از مسیر رنجافزا و طاقتفرسا خارج کند و فرآیند آن را شفاف، کوتاه و انسانی سازد. تسهیل طلاق به معنای تشویق به جدایی نیست؛ بلکه به معنای پیشگیری از خشونت و حفظ کرامت انسانی است.
نکتهای که در تحلیل مسئله طلاق کمتر مورد توجه قرار میگیرد، ریشه دینی و تاریخی آن است. حتی دین اسلام طلاق را به رسمیت میشناسد؛ هرچند آن را «ابغضالحلال» و ناپسندترین حلال نامیده، اما برای آن آداب، حدود و حقوق مشخص تعیین کرده است. در این نگاه ، طلاق راهی اضطراری اما مشروع برای خروج از رابطهای است که ادامه آن به زیان طرفین است. حتی نام یکی از سورههای قرآن «سوره طلاق» است؛ نشانی از اینکه این نظام، برخلاف سنتهایی که طلاق را ناممکن یا شدیداً ممنوع میکردند و زن را تابع و در مالکیت تام مرد میدیدند، راهی انسانی برای رهایی پیشِروی زوجین گذاشته است.
بازسازی فرهنگ؛ از خانوادهها آغاز میشود
جامعه و خانوادههای زوجین نیز لازم است فرهنگ نگاه به طلاق را بازسازی کنند. نگاه سرزنشگر، برچسبزن و مبتنی بر آبرو، مانعی اصلی برای تصمیمهای درست است. بسیاری از زنان و مردان در روابط آسیبزا میمانند، تنها به این دلیل که خانوادهها با طلاق «آبروریزی» میکنند.
جامعه باید بیاموزد که طلاق نشانه ضعف نیست، انتخابی مسئولانه است. همانگونه که ادامهدادن یک زندگی مشترک نیازمند بلوغ و مسئولیتپذیری است، پایاندادن به آن نیز گاهی عین عقلانیت است.
در موقعیتی که آسیبهای روانی و جسمی از مرزهای هشدار عبور کردهاند، دیگر نمیتوان به نام «حفظ خانواده» قربانی ساخت. ما نیازمند نگاهی تازهایم؛ نگاهی که طلاق را بهعنوان یک راهحل مدنی، قانونی و اخلاقی بپذیرد. نجات جان، حفظ کرامت و جلوگیری از خشونت، مهمتر از حفظ ظاهری یک پیوند فرسوده است.
گاهی پایان یک رابطه، هرچند تلخ باشد، شریف و نجاتبخش است. همانگونه که در دیالوگ مشهور فیلم جدایی نادر از سیمین شنیده ایم: یک پایان تلخ بهتر از یک تلخیِ بیپایان است.
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر